به ابراز اندوه برای ازدست‌رفتن «پیروز» و «پیروزها» اکتفا نکنیم

نگاهی به پروژهٔ احیای یوز آسیایی، به بهانهٔ مرگ «پیروز»،  تنها تولهٔ باقی‌مانده از سه فرزند «ایران» 

تالین ساهاکیان – آلمان

مرگ پیاپی توله‌های «ایران»، یوز آسیایی در بند و مخصوصاً خبر مرگ «پیروز»، توله‌یوز زیبا و دوست‌داشتنی‌ای که ده ماه دوام آورده بود، میلیون‌ها ایرانی را اندوهگین کرد. پرسشی که این روزها اغلب مطرح می‌شود آن است که چرا سازمان محیط زیست ایران نمی‌تواند حداقل یک توله‌یوز را به مرحلهٔ بلوغ برساند. در مورد وجود یا عدم وجود آگاهی یا امکانات کافی در این زمینه در سطح کشور و ایرادها و نواقص موجود می‌توان ساعت‌ها گفت‌وگو کرد، ولی اگر کمی عمیق‌تر به مسئله نگاه کنیم به پرسشی اساسی‌تر می‌رسیم:

آیا اصولاً نگهداری حیوانات وحشی در اسارت و توله‌کشی از آن‌ها را می‌توان «احیای گونه‌ها» یا «احیای حیات وحش» نامید؟

از «پیروز» شروع کنیم: چه آینده‌ای در انتظار پیروز بود اگر زنده می‌ماند؟ آیا می‌توانست زمانی به حیات وحش بازگردد و زندگی طبیعی یک یوزپلنگ را تجربه کند؟ نه! هیچ‌یک از حیواناتی که در اسارت متولد و بزرگ می‌شوند، نمی‌توانند به خوی وحشی و زندگی در طبیعت بازگردند. در این صورت، چه چیزی در انتظار تولهٔ زنده‌مانده خواهد بود؟ عمری کوتاه‌تر از زندگی طبیعی‌ در زندان و زندگی‌ای که کوچک‌ترین شباهتی به زندگی طبیعی‌ِ گونهٔ او ندارد. بدیهی است هر چقدر قلمرو حیوان در طبیعت بزرگ‌تر ‌باشد، در اسارت رنج بیشتری می‌کشد. حیوانی که سریع‌ترین موجود خشکی روی زمین محسوب می‌شود و می‌تواند با سرعت ۱۲۰ کیلومتر در ساعت بدود و بیابان‌ها را درنوردد، باید تمام عمر خود را در گوشهٔ زندان بگذراند، دچار اختلالات روحی و رفتاری شود و عملاً دق کند. 

به‌عبارت دیگر، حتی اگر پروژه‌هایی مانند «احیای یوز آسیایی» به نتیجه برسند، نهایتاً به تولید چند نمونه از یک گونه ختم خواهند شد که قابلیت‌ها و زندگی طبیعیِ گونهٔ خود را ندارند و همیشه در اسارت خواهد ماند. شاید نام «انبارکردن ژن» برای این پروژه‌ها صادقانه‌تر از «احیای گونه‌ها» یا «احیای حیات وحش» باشد. حیوانی که نتواند زندگی طبیعی داشته باشد و هرگز به حیات وحش تعلق نداشته باشد، احیا نشده است، به‌صورت موقت مدل‌سازی شده است تا دل‌خوش‌کنکی برای آدم‌ها باشد که گونه‌های بی‌شماری را در خطر انقراض قرار داده‌اند و سازمان‌های محیط زیستی که هزاران مسئولیت و وظیفهٔ جدی و سنگین خود را در زمینهٔ حفاظت از طبیعت نادیده گرفته‌اند و به اقدامات نمایشی رو آورده‌اند.

بد نیست بدانیم که حتی در صورت موفقیت، این «انبار ژن» یک انبار موقت است. از آنجا که در این پرورشگاه‌ها تعداد حیواناتی که برای «توله‌کشی» استفاده می‌شوند بسیار محدود است، نقایص ژنتیکی در توله‌های به‌دنیاآمده مرتب بیشتر می‌شود طوری‌که بیشتر نوزادان در هفته‌ها یا ماه‌های اول می‌میرند. 

به ابراز اندوه برای ازدست‌رفتن «پیروز» و «پیروزها» اکتفا نکنیم
نگاهی به پروژهٔ احیای یوز آسیایی، به بهانهٔ مرگ «پیروز»،  تنها تولهٔ باقی‌مانده از سه فرزند «ایران»

به‌طور خلاصه، هدف از این دست پروژه‌ها «حفظ گونه‌ها» برای حفظ حیات وحش و گوناگونی و اکوسیستم نیست. این حیوانات پرورش داده می‌شوند تا آدم‌ها چند سال دیگر بتوانند یوزها، پلنگ‌ها، شیرها، زرافه‌ها و غیره را در اسارت ببینند ولو اینکه این حیوانات در رنج و عذاب باشند و به حیات وحش تعلق نداشته باشند و هرگز نتوانند رفتارهای طبیعی خود را بروز دهند. نمونه‌های این دست پروژه‌ها را در همه‌جای دنیا می‌توان دید. امروزه باغ‌وحش‌ها و پارک‌های وحش زیادی ادعای «احیای گونه‌ها» از طریق پرورش آن‌ها را دارند ولی اگر نگاه عمیقی به عملکرد آن‌ها بیندازیم، می‌بینیم که این بیشتر یک شوخی تلخ است. باغ‌وحش‌هایی که به‌واسطهٔ تولد تولهٔ شیر، خرس قطبی، زرافه، ببر، شامپانزه یا فیلی در آن‌ها خود را حافظ محیط زیست و احیاکنندهٔ گونه‌ها می‌نامند، باید مقایسه‌ای ولو سرسری میان زندگی و شرایط این حیوانات با همنوعانشان در طبیعت داشته باشند. برای نمونه، در طبیعت یک فیل روزانه به‌طور متوسط ۲۹ کیلومتر راه می‌رود و می‌تواند حتی تا ۱۹۵ کیلومتر در روز بپیماید. این حیوان غول‌آسا در یک فضای کوچک با یک تپهٔ کوچک چیزی جز یک زندانیِ محکوم به حبس مادام‌العمر در یک سالن نیست یا یک خرس قطبی که در طبیعت می‌تواند هر روز ۳۰ کیلومتر راه برود، با مهارت شنا می‌کند، شکار می‌کند، به خواب زمستانی می‌رود و بچه‌هایش را بزرگ می‌کند، در زندانی که از یک حفره و یک حوض تشکیل شده است و مساحت آن یک میلیونیم قلمرو طبیعی اوست و آب‌وهوایش کوچک‌ترین شباهتی به آب‌وهوای قطب ندارد، چه لذتی می‌تواند از زندگی ببرد؟

به‌طور خلاصه، این حیوانات در زندان‌های خود در حال پوسیدن‌اند. آن‌ها نمی‌توانند غرایز و نیازهای خود مانند میل به دویدن یا شنا یا پرواز کردن، شکار، حفظ قلمرو و رقابت بر سر غذا یا جفت را ارضا کنند. اکثریت قریب‌به‌اتفاق حیوانات اسیر در مراکز پرورشی و باغ‌ِوحش‌ها مستأصل و دچار اختلالات رفتاری‌اند، مثلاً سر خود را مرتب به عقب و جلو می‌برند، از تولیدِمثل سر باز می‌زنند (در بسیاری از مراکز آن‌ها را به‌صورت اجباری و با استفاده از روش‌ تلقیح مصنوعی باردار می‌کنند مثلاً در مورد فیل‌ها اسپرم فیل نر را می‌دوشند و به‌طور متوسط هزار بار به رحم فیل ماده تلقیح می‌کنند تا بالاخره باردار شود)، مدفوع و استفراغ خود را می‌خورند، خودزنی می‌کنند… 

علاوه بر این، ممکن است شکارچیان چند حیوان را بکشند تا بالاخره بتوانند یکی را زنده اسیر کنند و به باغ‌وحش یا مرکز پرورشی بیاورند. 

این در حالی است که بازماندگان این گونه‌ها همچنان در طبیعت برای بقای خود با شرایط سختی دست‌و‌پنجه نرم می‌کنند که محصول مستقیم یا غیرمستقیم فعالیت‌های بشرند: شکار، نابودیِ زیستگاه‌ها در نتیجهٔ درست‌کردن سدهای غیراصولی، جنگل‌زدایی، دامپروری و کشاورزی، شهرسازی، راه‌سازی، استخراج معادن، زباله‌سازی، گرمایش، آلودگی آب و خاک و هوا… میلیون‌ها گونه از گیاهان گرفته تا حشرات تا آبزیان تا جوندگان تا پرندگان تا خزندگان تا درندگان در خطر نابودی‌اند. تعادل میان گونه‌های مختلف بر هم خورده است و اکوسیستم زمین در خطر فروپاشی است. در چنین شرایطی، تلاش برای پرورش چند نمونه از یک یوزپلنگ یا خرس قطبی یا شیر در اسارت، مانند آن است که عده‌ای با بولدوزر در حال خراب‌کردن یک بنای خارق‌العادهٔ هزاران‌ساله باشند و کسانی که باید هم و غمشان حفظ آن بنا باشد، به‌جای آگاهی‌رسانی و بسیج‌کردن مردم و متوقف‌کردن بولدوزرها و زدن چند ستون کمکی، یک آجر رنگی از بنا را بکَنند و سعی کنند از روی آن چند آجر موقتی دیگر بسازند تا مردم بتوانند در یک موزه از آن‌ها بازدید کنند، یادگاری از بنای خوش قدیمی! 

نه، پرورش چند نمونهٔ «ویترینی» از چند مورد از هزاران گونهٔ در حال انقراض راه‌حلی برای معضل نابودی محیط زیست و گونه‌ها نیست. راه‌حل درازمدت و پایدار، آگاهی‌رسانی و برنامه‌ریزی در سطح کلان و جزئی برای کاهش نرخ زادووَلد و بهینه‌سازی نوع مصرف ما آدم‌ها در زمینهٔ غذا، پوشاک، وسایل و انرژی است. هم‌زمان با این رویهٔ کلی و بی‌وقفه می‌توان با گسترش مناطق محافظت‌شده و فراهم‌کردن شرایط لازم برای محافظت «واقعی» از حیوانات از برخی گونه‌ها که در معرض خطر بیشترند مراقبت بیشتر کرد، چه در برابر شکارچیان و چه در برابر تغییرات ناشی از پروژه‌ها در حوزه‌های مختلف. وقت برای نجات حیات وحش و گونه‌ها بسیار تنگ است. باشد که تک‌تک ما از تغییر الگوی مصرف خودمان شروع کنیم و برای نجات «همهٔ» گونه‌ها تلاش کنیم و به ابراز اندوه برای ازدست‌رفتن «پیروز» و «پیروزها» اکتفا نکنیم.

ارسال دیدگاه